تقریباً تمام کسانی که در مظان آن بودند که این نامه از خامه آنها تراویده اظهار کردند و کرده اند که نویسنده این نامه نبوده اند و حتی برخی بر این باورند که خود شاه فقید این نامه را نوشته و به وزیر دربار وقت- امیرعباس هویدا داده- و او نیز آن را به داریوش همایون- وزیر اطلاعات وقت- داده و او آن را به سردبیر روزنامه اطلاعات داده و او هم بدون وارسی این نامه، امر به چاپ و انتشار آن داده است (روزنامه کیهان از انتشار این نامه سرباز زده و خودداری می کند.)
پس از گذشت قریب به نیم قرن از انتشار این نامه، نگارنده را برآن داشت که پیشنهاد کند که این نامه بازخوانی شود و در نتیجه راستی آزمایی این نامه هم لازم است هم ضروری. به همین منظور عین نامه را در صفحات بعدی همین شماره ایرانشهر چاپ کرده ایم که شما مفاد آن را یک بار دیگر بخوانید تا بتوانید داوری صحیح در مورد هر بخش از این گفته ها بنمایید.
برای آن که بدانیم نامه از چه چیزی سخن می گوید سخنرانی خمینی گجستک را که در شب عاشورای سال ۱۳۴۲ ایراد کرده است را نیز لازم دانستم که در اینجا بگذارم که آن هم باید خوانده شود که مواضع خمینی نیز روشن باشد.
۱- تأکید این نامه روی اتحاد نامقدس استعمار «سرخ و سیاه» است که در واقع سخنی بود که شاه فقید در سال های پیش از انقلاب از آن سخن به میان می آورد و امروز پس از گذشت ۴۶ سال از انقلاب اسلامی، درستی و صحت آن را به خوبی هم در چارچوب ملی می توانیم ببینیم و هم در چارچوب جهانی. (نگارنده بارها مطالبی از این اتّحاد نامقدس نه فقط در سطح ایران بلکه در سطح جهانی، در ایرانشهر ارایه کرده است).
۲- متن سخنرانی های خمینی گجستک در سال ۱۳۴۱ و ۱۳۴۲ موجود است مبنی بر اینکه چگونه با «انقلاب سفید» در مورد اصلاحات ارضی- حق رأی زنان و سپاه دانش و ... مخالفت می ورزد که نیازی به تفسیر و تحلیل ندارد.
۳- نکته ای که در نامه احمد رشیدی مطلق مغفول مانده است، یهود ستیزی، بهایی ستیزی و اسرائیل ستیزی خمینی و اعوان و انصار و پا منبری های اوست که در سخنرانی ( شما بخوانید وعظ) عصر عاشورا ۱۳۴۲ بیان می کند.
کسانی که به سفر شاهزاده رضا پهلوی به اسرائیل گیر داده و می دهند،آیا از همین قماش خمینی نیستند و همان مطالب را غرغره نمی کنند؟ به شاهزاده ایراد می گیرند که چرا به اسرائیل رفته و به کشور دیگری در منطقه نرفته، یکی نیست از این انیرانیان بپرسد که کدام کشور منطقه به جز کشور اسرائیل و ملت یهود در جهت منافع ملی ملت ایران تاکنون گام برداشته است؟ کدام کشور و کدام ملت از جنبش "زن زندگی آزادی" پشتیبانی کرد و یا پشتیبانی خود را تا هم اکنون ادامه داده است ؟ کدام کشور و ملتی را بویژه در منطقه سراغ دارید که نام خیابان ها، پارکها و سازمانهای خود را به نام پدر ایران، «کوروش» نامگذاری کرده است و به افتخار او تمبر و سکه ضرب می کند و کدام کشور است که خلیج فارس را با نام مجعول خلیج عربی نمی نامد و آن را در نقشه های چه رسمی و چه غیر رسمی (دبستان و دبیرستان و دانشگاهش)، «خلیج همیشه فارس» می نامد؟
۴- در هندی تبار بودن خمینی هیچ شکی نمی توان داشت. هر چند نگارنده هندی تبار بودن او را بر خلاف مقاله " رشیدی مطلق" نکته منفی در مورد او نمی داند هر چند باید یادآوری کرد که خمینی حداقل سه کار به دلیل آموزه هایش به عنوان هندی تبار بودن (که البته باید خاطر نشان کرد که منظور رشیدی مطلق از تبار هندی بخش کشمیر پاکستان و هندوستان بوده است ) یکی تغییر پرچم شیر و خورشید نشان ایران به پرچمی با الفاظ عربی که از یک نشان هندی عیناً کپی شده است و دوم نوع حکومت با عنوان «جمهوری اسلامی ایران» با تاکید بر این «نه یک حرف کمتر و نه یک حرف بیشتر» که این عنوان از «جمهوری اسلامی پاکستان» که در سال ۱۹۵۶ بر پاکستان گذاشته شد، نشأت گرفته است. و سوم تغییر نام جمعیت «شیر و خورشید سرخ ایران» به «هلال احمر» است که عیناً از پاکستان کپی برداری شده است. در ۱۹۴۷ که پاکستان از شبه جزیره هندوستان جدا شد، محمد علی جناح قائد پاکستان نام صلیب سرخ هندوستان را فقط به صلیب سرخ پاکستان تغییر داد، ولی در سال ۱۹۷۴مقامات پاکستانی صلیب سرخ را به هلال احمر تغییر دادند و خمینی نیز در تأسی از آنان، نام ایرانی شیر و خورشید را به هلال احمر تغییر داد.
در این که خمینی و جانشینش خامنه ای انیرانی هستند که تردیدی نیست، ولی «ایرانیان قلم به دستی که علیه سفر شاهزاده پهلوی به اسرائیل صف بندی کرده اند، چطور؟ »
نویسنده: بیژن خلیلی
سخنرانی در جمع روحانیون و اهالی قم (شاه و اسرائیل، اساس گرفتاری ها)
زمان: عصر ۱۳ خرداد ۱۳۴۲ / ۱۰ محرّم ۱۳۸۳
مکان: قم، مدرسۀ فیضیه
موضوع: شاه و اسرائیل، اساس گرفتاریهای ملت ایران
مناسبت: فرا رسیدن عاشورای حسینی
حضار: روحانیون، طلاب، اهالی قم و زائران حرم حضرت فاطمۀ معصومه (س)
بسم الله الرحمن الرحیم
مخالفت رژیم با اساس اسلام
الان عصر عاشوراست ... گاهی که وقایع روز عاشورا را از نظر می گذرانم، این سؤال برایم پیش می آید که اگر بنی امیه و دستگاه یزید بن معاویه تنها با حسین، سر جنگ داشتند، آن رفتار وحشیانه و خلاف انسانی چه بود که در روز عاشورا با زنهای بی پناه و اطفال بی گناه مرتکب شدند؟ بچۀ خردسال چه تقصیر داشت؟ زنها چه تقصیر داشتند؟ نظرم این است آنها با اساسْ سروکار داشتند، بنی هاشم را نمی خواستند، بنی امیه با بنی هاشم مخالفت داشتند، نمی خواستند شجرۀ طیبه باشد. همین فکر در ایران [وجود] داشت. اینها با بچه های شانزده ـ هفده سالۀ ما چه کار داشتند؟ سید شانزده ـ هفده ساله به شاه چه کرده بود؟ به دولت چه کرده بود؟ به دستگاههای سفاک چه کرده بود؟ لکن این فکر پیش می آید که اینها با اساس مخالفند، با بچه مخالف نیستند. اینها نمی خواهند که اساس موجود باشد؛ اینها نمی خواهند صغیر و کبیر ما موجود باشد.
اسرائیل، دشمن اسلام و ایران
اسرائیل نمی خواهد در این مملکت دانشمند باشد؛ اسرائیل نمی خواهد در این مملکت قرآن باشد؛ اسرائیل نمی خواهد در این مملکت علمای دین باشند؛ اسرائیل نمی خواهد در این مملکت احکام اسلام باشد. اسرائیل به دست عمال سیاه خود،
مدرسه را کوبید. ما را می کوبند؛ شما ملت را می کوبند. می خواهد اقتصاد شما را قبضه کند؛ می خواهد زراعت و تجارت شما را از بین ببرد؛ می خواهد در این مملکت، دارای ثروتی نباشد، ثروتها را تصاحب کند به دست عمال خود. این چیزهایی که مانع هستند، چیزهایی که سد راه هستند، این سدها را می شکند؛ قرآن سد راه است، باید شکسته شود؛ روحانیت سد راه است، باید شکسته شود؛ مدرسۀ فیضیه سد راه است، باید خراب شود؛ طلاب علوم دینیه ممکن است بعدها سد راه بشوند، باید از پشت بام بیفتند، باید سر و دست آنها شکسته شود برای اینکه اسرائیل به منافع خودش برسد؛ دولت ما به تبعیت اسرائیل به ما اهانت می کند.
مفتخوار کیست؟
شما آقایان قم، ملاحظه فرمودید آن روزی که آن رفراندم غلط انجام گرفت، آن رفراندم مفتضح انجام گرفت، آن رفراندمی که چند هزار نفر بیشتر همراه نداشت، آن رفراندمی که بر خلاف ملت ایران انجام گرفت، در کوچه های این قم، در مرکز روحانیت، در جوار فاطمۀ معصومه راه انداختند اشخاص را؛ چند نفر از بچه ها و اراذل را راه انداختند؛ در اتومبیلها نشاندند و در کوچه ها گرداندند؛ گفتند: مفت خوری تمام شد، پلوخوری تمام شد. آقایان! ملاحظه بفرمایید، این وضع مدرسۀ فیضیه را ملاحظه کنید، این حُجَرات را ملاحظه کنید، این اشخاصی که لُباب عمرشان را در این حجرات می گذرانند، آن اشخاصی که مواقع نشاطشان را در این حجرات می گذرانند، آن اشخاصی که بیش از سی ـ چهل الی صد تومان در ماه ندارند، اینها مفتخورند؟ آن اشخاصی که هزار میلیونشان، هزار میلیون شان یک قلم است، هزاران میلیونشان در جاهای دیگر است، اینها مفتخور، زیاد نیستند؟ ما مفتخوریم؟ مایی که مرحوم آقای حاج شیخ عبدالکریم مان وقتی که فوت می شود، آقازاده های آن [مرحوم] همان شب چیز نداشتند، همان شب شام نداشتند [گریۀ شدید حضار]؛ ما مفتخوریم؟ مایی که مرحوم آقای بروجردی مان، وقتی که از دنیا می رود ششصد هزار تومان قرض می گذارد، ایشان مفتخورند؟ اما آنها که بانکهای دنیا را پر کرده اند، کاخ های عظیم را روی هم ساخته اند، و باز رها نمی کنند این ملت را، و باز دنبال این هستند که سایر منافع این ملت را به جیب خودشان یا اسرائیل برسانند، اینها مفتخور نیستند؟ باید دنیا قضاوت کند، باید ملت قضاوت کند که مفت خور کیست.
نصیحت و اخطار به شاه
آقا! من به شما نصیحت می کنم؛ ای آقای شاه! ای جناب شاه! من به تو نصیحت می کنم؛ دست بردار از این کارها. آقا! اغفال دارند می کنند تو را. من میل ندارم که یک روز اگر بخواهند تو بروی، همه شکر کنند. من یک قصه ای را برای شما نقل می کنم که پیرمردهایتان، چهل ساله هایتان یادشان است، سی ساله ها هم یادشان است. سه دسته ـ سه مملکت اجنبی ـ به ما حمله کرد: شوروی، انگلستان، آمریکا به مملکت ایران حمله کردند؛ مملکت ایران را قبضه کردند؛ اموال مردم در معرض تلف بود، نوامیس مردم در معرض هتک بود، لکن خدا می داند که مردم شاد بودند برای اینکه پهلوی رفت. من نمی خواهم تو اینطور باشی؛ نکن. من میل ندارم تو اینطور بشوی، نکن! اینقدر با ملت بازی نکن! اینقدر با روحانیت مخالفت نکن. اگر راست می گویند که شما مخالفید، بد فکر می کنید. اگر دیکته می دهند دستت و می گویند بخوان، در اطرافش فکر کن؛ چرا بیخود، بدون فکر، این حرفها را می زنی؟ آیا روحانیت اسلام، آیا روحانیون اسلام، اینها حیوانات نجس هستند؟ در نظر ملت، اینها حیوان نجس هستند که تو می گویی؟ اگر اینها حیوان نجس هستند پس چرا این ملت دست آنها را می بوسد؟ دست حیوان نجس را می بوسد؟ چرا تبرک به آبی که او می خورد، می کنند؟ حیوان نجس را این کار می کنند؟! آقا ما حیوان نجس هستیم؟ [گریۀ شدید حضار] خدا کند که مرادت این نباشد؛ خدا کند که مرادت از اینکه «مرتجعین سیاه مثل حیوان نجس هستند و ملت باید از آنها احترازکند»، مرادت علما نباشند و الاّ تکلیف ما مشکل می شود و تکلیف تو مشکل می شود. نمی توانی زندگی کنی؛ ملت نمی گذارد زندگی کنی. نکن این کار را؛ نصیحت مرا بشنو. آقا! 45 سالت است شما؛ 43 سال داری، بس کن ، نشنو حرف این و آن را؛ یکقدری تفکر کن، یکقدری تأمل کن! یکقدری عواقب امور را ملاحظه بکن! یکقدری عبرت ببر! عبرت از پدرت ببر. آقا! نکن اینطور! بشنو از من؛ بشنو از روحانیین؛ بشنو از علمای مذهب؛ اینها صلاح ملت را می خواهند؛ اینها صلاح مملکت را می خواهند. ما مرتجع هستیم؟ احکام اسلام، ارتجاع است؟ آن هم «ارتجاع سیاه» است؟ تو انقلاب سیاه، انقلاب سفید درست کردی؟! شما انقلاب سفید به پا کردید؟ کدام انقلاب سفید را کردی آقا؟ چرا اینقدر مردم را اغفال می کنید؟ چرا نشر اکاذیب می کنید؟ چرا اغفال می کنی ملت را؟ والله ، اسرائیل به درد تو نمی خورد، قرآن به درد تو می خورد.
امروز به من اطلاع دادند که بعضی از اهل منبر را برده اند در سازمان امنیت و گفته اند شما سه چیز را کار نداشته باشید، دیگر هر چه می خواهید بگویید، یکی شاه را کار نداشته باشید؛ یکی هم اسرائیل را کار نداشته باشید؛ یکی هم نگویید دین در خطر است. این سه تا امر را کار نداشته باشید، هر چه می خواهید بگویید. خوب، اگر این سه تا امر را ما کنار بگذاریم، دیگر چه بگوییم؟! ما هر چه گرفتاری داریم از این سه تاست تمام گرفتاری ما.
آقا، اینها خودشان می گویند، من که نمی گویم، به هر که مراجعه می کنی، می گوید: شاه گفته؛ شاه گفته مدرسۀ فیضیه را خراب کنید؛ شاه گفته اینها را بکشید ... آن مردکه[4] آمد در مدرسۀ فیضیه ـ حالا اسمش را نمی برم، آن وقت که دستور دادم گوشهایش را ببرند، آن وقت اسمش را می برم [ابراز احساسات حضار] ـ آمد در مدرسۀ فیضیه فرمان داد، سوت کشید؛ تمام مستقر شدند در یک گوشه ای. گفت: منتظر چه هستید، بریزید تمام حجره ها را غارت کنید، تمام را از بین ببرید. گفت: حمله کن، حمله کردند. از ایشان بپرسی آقا چرا این کار را کردید؟ می گوید: اعلیحضرت فرموده. اینها دشمن
اعلیحضرتند. اسرائیل دوست اعلیحضرت است؟ اینها دشمن اعلیحضرت هستند؟ اسرائیل مملکت را به باد می برد، اسرائیل سلطنت را می برد؛ [با کمک] عمال اسرائیل.
شاه تحت تأثیر بهاییها
آقا، یک حقایقی در کار است، من باز سرم دارد درد می گیرد؛ یک حقایقی در کار است. شما آقایان در تقویم دو سال پیش از این یا سه سال پیش از این بهاییها مراجعه کنید؛ در آنجا می نویسد: تساوی حقوق زن و مرد، رأی عبدالبهاء است؛ آقایان از او تبعیت می کنند. آقای شاه هم نفهمیده می رود بالای آنجا، می گوید: تساوی حقوق زن و مرد. آقا! این را به تو تزریق کردند که بگویند بهایی هستی، که من بگویم کافر است؛ بیرونت کنند. نکن اینطور؛ بدبخت! نکن اینطور. تعلیم اجباری عمومی نظامی کردن زن، رأی عبدالبهاء است. آقا تقویمش موجود است، ببینید! شاه ندیده این را؟ اگر ندیده مؤاخذه کند از آنهایی که دیده اند و به این بیچاره تزریق کرده اند اینها را بگو. والله ، من شنیده ام که سازمان امنیت در نظر دارد شاه را از نظر مردم بیندازد تا بیرونش کنند و لهذا مطالب را معلوم نیست به او برسانند. مطالب خیلی زیاد است، بیشتر از این معانی است که شما تصور می کنید. مملکت ما، دین ما، در معرض خطر است؛ شما هی بگویید که «آقایان! نگویید: دین در معرض خطر است». ما که نگفتیم دین در معرض خطر است، در معرض خطر نیست؟! ما اگر نگوییم شاه چطور است، چطور نیست؟ آقا یک کاری بکنید اینطور نباشد. همه چیز را گردن تو دارند می گذارند. بیچاره! نمی دانی آن روزی که یک صدایی در آمد، یک نفر از اینهایی که با تو رفیق هستند، رفاقت ندارند. اینها همه رفیق دلارند؛ اینها دین ندارند؛ اینها وفا ندارند.
ربط بین شاه و اسرائیل
تأثرات ما زیاد است؛ نه اینکه امروز عاشوراست و زیاد است، آن هم باید باشد، لکن این چیزی که برای این ملت دارد پیش می آید، این چیزی که در شرف تکوین است، از آن تأثرمان زیاد است؛ می ترسیم. ربط مابین شاه و اسرائیل چیست که سازمان امنیت
می گوید: از اسرائیل حرف نزنید، از شاه هم حرف نزنید؛ این دو تا تناسبشان چیست؟ مگر شاهْ اسرائیلی است؟ به نظر سازمان امنیت، شاه یهودی است؟ اینطور که نیست، ایشان می گوید: مسلمانم؛ ایشان که ادعای اسلام می کند، محکوم به اسلام است، به حَسَب ظواهر شرع. ربط مابین اسرائیل ... این ممکن است سرّی در کار باشد؛ ممکن است آن معنایی که می گویند که سازمانها می خواهند آن را از بین ببرند، شاید راست باشد؛ احتمالش را نمی دهی تو؟ یک علاجی بکن، اگر احتمال می دهی. یک جوری این مطالب را برسانید به این آقا؛ شاید بیدار بشود، شاید روشن بشود یکقدری. اطرافش را گرفته اند، شاید نگذارند این حرفها به او برسد. ما متأسفیم، خیلی متاسفیم از وضع ایران، از وضع این مملکت خراب، از وضع این هیأت دولت، از وضع این وضعیتها، از همۀ اینها متأسفیم. آقای شیرازی بیاید دعا کند؛ من خسته شدم.
متن مقاله احمد رشيدي مطلق در روزنامه اطلاعات، ۱۷ دی ۱۳۵۶
استعمار سرخ و سياه اين روزها به مناسبت ماه محرم و عاشوراي حسيني بار ديگر اذهان متوجه استعمار سياه و سرخ يا به تعبير ديگري اتحاد استعمار کهن و نو شده است.استعمار سرخ و سياهش ، کهنه و نويش، روح تجاوز و تسلط و چپاول دارد و با اينکه خصوصيت ذاتي آنان همانند است، خيلي کم اتفاق افتاده است که اين دو استعمار شناخته شده تاریخ با یکدیگر همکاري نمايند، مگر در موارد خاصي ، که يکي از آن ها همكاري نزدیک و صمیمانه و صادقانه هر دو استعمار در برابر انقلاب ايران بخصوص برنامه مترقي اصلاحات ارضي در ايران است. سر آعاز انقلاب شاه و ملت در روز ششم بهمن ماه 2520 شاهنشاهي استعمار سرخ و سياه ايران را که ظاهرا هر کدام در کشور ما برنامه و نقشه خاصي داشتند با یکدیگر متحد ساخت، که مظهر اين همكاري صميمانه در بلواي روزهاي 15 و 16 خرداد ماه ۲۵۲۲(۱٣۴۲) در تهران آشکار شد. پس از بلواي شوم 15 خرداد که به منظور متوقف ساختن و ناکام ماندن انقلاب درخشان شاه و ملت پايه ريزي شده بود ، ابتدا کساني که واقعه را مطالعه می کردند دچار یک نوع سرگيجه عجيبي شده بودند، زيرا در يک جا رد پاي استعمار سياه و در جاي ديگر اثر انگشت استعمار سرخ در اين غائله به وضوح ديده مي شد. از يک سو عوامل توده اي که با اجراي برنامه اصلاحات ارضي همه اميدهاي خود را براي فريفتن دهقانان و ساختن انجمن هاي دهقاني نقش بر آب می دیدند در برابر انقلاب دست به آشوب زدند و از سوي ديگر مالکان بزرگ که ساليان دراز ميليونها دهقان ايراني را غارت کرده بودند و به اميد شکستن اين برنامه و رجعت به وضع سابق، پول در دست عوامل توده اي و ورشکستگان ديگر سياسي گذارده بودند و جالب اينكه اين دسته از کسانی که باور داشتند میتوانند چرخ انقلاب را از حرکت باز دارند و اراضي واگذار شده به دهقانان را از دست آنها خارج سازند ، دست به دامن عالم روحانيت زدند زيرا مي پنداشتند که مخالفت عالم روحانيت که در جامعه ايران از احترام خاصي برخوردار است، ميتواند نه تنها برنامه انقلاب را دچار مشکل سازد، بلکه همانطور که يکي از مالکان بزرگ تصور کرده بود( "دهقانان زمين ها را به عنوان زمين غصبي پس بدهند!" )ولي عالم روحانيت هوشيارتر از آن بود که عليه انقلاب شاه و ملت که منطبق با اصول و تعاليم اسلامي و به منظور ايجاد عدالت و موقوف شدن استثمار فرد از فرد توسط رهبر انقلاب ايران طراحي شده بود برخيزد. مالکان که براي ادامه تسلط خود همواره از ژاندارم تا وزير و از روضه خوان تا چاقوکش را در اختيار داشتند، وقتي با عدم توجه عالم روحانيت و در نتيجه مشکل ايجاد هرج و مرج عليه انقلاب روبرو شدند و روحانيون برجسته حاضر به همكاري با آنها نشدند، در صدد يافتن يک"روحاني" برآمدند که مردي ماجراجو و بي اعتقاد و وابسته و سرسپرده به مراکز استعماري و بخصوص جاه طلب باشد و بتواند مقصود آن ها را تامين نمايد و چنين مردي را آسان يافتند. مردي که سابقه اش مجهول بود و به قشري ترين و مرتجع ترين عوامل استعمار وابسته بود و چون در ميان روحانيون عالي مقام کشور با همه حمايت هاي خاص موقعيتي بدست نياورده بود در پي فرصت مي گشت که به هر قيمتي هست خود را وارد ماجراهاي سياسي کند و شهرتي پيدا کند . روح الله خميني عامل مناسبي براي اين منظور بود و ارتجاع سرخ و سياه او را مناسب ترين فرد براي مقابله با انقلاب ايران يافتند و او کسي بود که عامل واقعه ننگين 15 خرداد شناخته شد. روح الله خميني معروف به "سيد هندي" بود. درباره انتصاب او به هند هنوز حتي نزدیکترین کسانش توضيحي ندارند، به قولي او مدتي در هندوستان بسر برده و در آنجا با مراکز استعماري انگليس ارتباطاتي داشته است و به همين جهت به نام سيد هندي معروف شده است. قول ديگر اين بود که او در جواني اشعار عاشقانه مي سروده و به نام هندي تخلص مي کرده است و به همين جهت به نام هندي معروف شده است و عده اي هم عقيده دارند که چون تعليمات او در هندوستان بوده فاميل هندي را از آن جهت انتخاب کرده است که از کودکي تحت تعليمات يک معلم بوده است. آنچه مسلم است شهرت او به نام غائله ساز ۱۵ خرداد به خاطر همگان مانده است، کسي که عليه انقلاب ايران و به منظور اجراي نقشه استعمار سرخ و سياه کمر بست و بدست عوامل خاص و شناخته شده عليه تقسيم املاک ، آزادي زنان، ملي شدن جنگل ها وارد مبارزه شد و خون بیگناهان را ريخت و نشان داد، هستند هنوز کسانی که حاضرند خود را صادقانه در اختيار توطئه گران و عناصر ضد ملي بگذارند. براي ريشه يابي از واقعه 15 خرداد و نقش قهرمان آن، توجه به مفاد يک گزارش و يک اعلاميه و يک مصاحبه کمک موثر خواهد کرد. چند هفته قبل از غائله 15 خرداد گزارشي از طرف سازمان اوپک منتشر شد که در آن ذکر شده بود:" درآمد دولت انگليس از نفت ايران چند برابر مجموع پولي است که در آن وقت عايد ايران مي شد." چند روز قبل از غائله اعلاميه اي در تهران فاش شد که يک ماجراجوي عرب به نام محمد توفيق القيسي با يک چمدان محتوي ده ميليون ريال پول نقد در فرودگاه مهرآباد دستگير شده که قرار بود اين پول در اختیار اشخاص معيني گذارده شود. چند روز پس از غائله نخست وزير وقت، در يك مصاحبه مطبوعاتي فاش کرد:"بر ما روشن است که پولي از خارج مي آمده و به دست اشخاص مي رسیده و در راه اجراي نقشه هاي پليد بين دستجات مختلف تقسيم مي شده است". خوشبختانه انقلاب ايران پيروز شد. آخرين مقاومت مالکان بزرگ و عوامل توده اي در هم شکسته شد و راه براي پيشرفت و تعالي و اجراي اصول عدالت اجتماعي هموار شد. در تاريخ ايران روز 15 خرداد به عنوان خاطره ای دردناک از دشمنان ملت ايران باقي خواهد ماند و ميليونها مسلمان ايراني به خاطر خواهند آورد که چگونه دشمنان هر وقت منافعشان اقتضا کند با يکديگر همدست ميشوند حتي در لباس مقدس و محترم روحاني .