رأی بی رأی
من رأی نمیدم!
شما هم رأی ندهید!
بگذارید سعید جلیلی بیاید!
حیف است تا اینجای بدبختی آمده باشیم، ولی تا ته آن که در دو قدمی ماست، نرویم!
بگذارید ببینیم ته بدبختی چه شکلی است!
آخر جلیلی همه را باهم نابود میکند، بگذارید بکند!
همه را با هم!
هم خودش، هم ما را، هم یک اقلیت اصولگرای بیاصول را!
یک اقلیت حرامخوار بیاخلاق را!
اتفاقاً خیلی خوب است جلیلی بیاید!
تا ناتمام رئیسی را تمام کند!
بگذارید در پوست کلفتی رکورد بزنیم!
بگذارید آیندگان بدانند پوست کلفت چقدر کلفت است!
من رأی نمیدهم!
شما هم رأی ندهید!
میدانید چرا!؟
آخر رأی ندادن، خود نوعی رأی دادن است!
اینجا اگر آلودهی سیاست شوی، راه گریزی نیست! نفس هم بکشی، کار سیاسی کردهای!!
باید تا ته سیاست بروی! یا تو تا ته سیاست میروی یا سیاست تا ته تو میرود!!
میپرسید، چرا رأی نمیدهم!؟
یعنی این جواب راضیتان نمیکند که رأی نمیدهم تا جلیلی بیاید؟!!
رأی نمیدهم تا جلیلی میخ آخر را بر تابوت جریان اصولگرایی بزند؟
خب باشد دلتان میخواهد بدانید چرا به نامزد شما رأی نمیدهم!؟
میگویم!!
چرا به کسی رای بدهم که مدام گریز میزند به ۱۴۰۰ سال قبل؟ چرا او چون یک مرتجع است؟!
چرا رأی بدهم به کسی که:
وزرای مهمترین وزارتخانههایش در جای دیگری انتخاب و تعیین میشوند! و اختیاری در سیاست خارجی ندارد!
چرا رأی دهم به کسی که نه ارتش دارد نه پلیس و نه رادیو و تلویزیون!
چرا رأی دهم به کسی که فردا مجلسیان به مجلس رقصش برند و چوب لای چرخ دولتش نمایند!
آقا ولمان کنید ما تا اینجای بدبختی آمدهایم بگذارید تا ته آن برویم!!
راستش را بخواهید اصلا میترسم رای بدهم!
از خیز ناآدمهایی که در کمین برگ رای من نشستهاند!
تا بعد آن بروند با آن زیر غزه ششصد کیلومتر دیگر تونل بسازند و هزاران موشک در زیر جنوب لبنان پنهانکنند!
میترسم فردا بروند مصاحبه کنند که ما خودمان انتخاب کردیم اینگونه زندگی را اینگونه حاکمیتی را!!
اصلا من جزئی از کل آن شصت درصدی هستم که رای ندادند!
آن گروه بزرگ آن سیل عظیم!
چرا میخواهید به بیست درصدم کوچک نمایید!!
بگذارید من رای ندهم!
درد رأی ندادن را چاره میتوان کرد!
اما اینکه فردا عزیز جعفری برود پاستور بخواباند زیر گوش رئیس جمهوری که من به او رأی دادهام!
تحملش فوق طاقت است!!
من رأی نمیدهم!
چون رأی من را به حساب دیگری میبرند! به حساب ۱۰۰ دوام و قوام جمهوری اسلامی و شما کاری از دستتان برنمیآید!
من رأی نمیدهم!
چرا با پای خود بروم و با دست خودم بهتان رای بدهم تا فردا مجبور باشم کف خیابان میان گلوله و خون رأی خودم را پس بگیرم!!
من رأی نمیدهم!
چون هوای شهر من هنوز بوی باروت میدهد!
و بجای باران ساچمه بر سر شهر ما میبارد!
من رأی نمیدهم
چون هزار چشم در شهر ما گم شده است!
من رأی نمیدهم!!
ناشناس
۱۲ تیر ۱۴۰۳