سیلی سخت عرفان اسلامی بر سیمای زن ایرانی ( قسمت دوم)
به روز شده در      سه شنبه 21 تیر 1401     -   Tuesday July 12 2022

نویسنده: داریوش فاخری
تبلیغات در خبرگزاری ایرانشهر
HEIDARI SAMAN

مولانا چون متضاد حرف میزند و انسجام فکری شخصی پخته ای ندارد ، نوشته های او به دقت لازم برای عبور از زمینی مین گذاری شده نیازمند است.

مولانا در مورد زن هم افکاری دو پهلو و ناپخته ای دارد.

جایی میگوید :

مرد و زن چون يك شود آن يك تويی

چون كه يك ها محو شد آنك تويی

گاه ، زن را پرتو حق میداند :

پرتو حق است این معشوق نیست

خالق است آن گوییا مخلوق نیست

 اما در مقام فلسفی و حکمت عرفانی خود ، عقل انسان را مرد می داند و زن از دیدگاه او نماد نفس در معنای منفی آن و نمادپردازی های او در این زمینه بی رحمانه و ناعادلانه است. زن از دیدگاه مولانا  نشان تعلقات مادی و دنیوی ، ریاکاری و مکاری، و راهزن دل و دین است .

زن مظهر تاریکی زندگی و مرد نشانه عقل و بنیاد و سرچشمه روشنایی است.

از نظرگاه نو افلاطونی او ، ضعیف بودن زنانه نفسِ زشت نهاد و قویتر بودن مردانه عقل از نظر او خوب است.

زن را بی عقل می خواند و برای اثبات نظر خود به حدیثی از نبی اسلام استناد میکند.

پيغمبرگفت گر كودك در آيد يا زني

كو ندارد رأي و عقل روشني

گفت با او مشورت كن و آنچه گفت

تو خلاف آن كن و در راه اُفت

نفس خود را زن شناس از زن بتر

زانكه زن جزوي است نفست كل شر

مشورت با نفس خود گر مي‏كني

هر چه گويد، كن خلاف آن دَني (= پست و فرومايه)

مولانا در حکایت دیگری می گوید زنی از کافران به قصد امتحان پیامبر نزد او آمد. کودک دو ماهه او در آغوشش گویا گشت وبه سخن آمد وبر پیامبری محمد شهادت داد. مادر در خشم شد. پیامبر با طفل سخن گفت و سرانجام از عالم غیب بویی آمد و دماغ طفل و مادر آن بو را کشیده ایمان آوردند

مولوی در مثنوی ، گریه را دام زنان مي داند و حتي خواب ديدن زن را ناقص تـر از خـواب ديـدن مردان مي شناسد :

خواب زن كمتر ز خواب مرد دان

از پي نقصان عقل و ضعف جان

تشبیه جاهلان و معاندان به چهارپایان در مثنوی فراوان است و او در قصه ای زن را به خر تشبیه میکند:

گر ندانی ره، هر آنچه خر بخواست

عكس آن كن، خود بود آن، راه راست

به دلایلی چند نمی توان تبرئه خواهی آندسته از مولوی پرستان و مولوی شناسان را که می گویند سخنان او معانی عمیق تری دارند را پذیرفت.

 ۱- از رفتارش با اهل بیت خود ( که در پایین میخوانید) و از آنجایی که می گوید :

فاطمه مدح است در حق زنان

مرد را گويي بود زخم سنان

۲- برای شاعر ، عارف ، و فیلسوفی در حد او چرا از میان میلیونها آیه های موجود در هستی نماد جویی نکرد تا از تحقیر زن بپرهیزد؟

آیا ناشیانه به و درک عامیانه از بخش آدم و حوا در داستان  آفرینش تورات استنادکرده وتنها پوست داستان را برداشته و مغز آن را دور انداخته؟

چرا که در عرفان یهودی زن نماد درک و در عین حال یکی از صفات لایتجزای خداوندیست که آن را «بینا»(دروازه پنجاهم و پایان سفر شک و تردید) و گاهی نمود تعالی یافته و حضور روح زنانه خداوند در این دنیا میخوانند که در زبان عبرانی «شخینا» و در زبان عربی «سکینه» نامیده میشود.

یا ایده خود را از دست چینی از نهج البلاغه گرفته که در خطبه ۸۰ آن زنان را ناقص العقل معرفی کرده و  نامه ۳۱ که مشورت با زنان را نهی و حکمت ۶۶۱ که زنان عقرب نامیده شده اند؟ که می سراید:

عقل را شو دان و زن را حرص و طمع

یا

زر و زن را به جان مپرست زیرا

بر این دو دوخت یزدان کافری را

نیز زن  ناشایسته غزا، نمیتواند در راه کشتن نفس گام نهد :

چـون غزا ندهد زنان را هیچ دست

کی دهد آنکه جهاد اکبر است

شاعری بزرگ ؟، عارف نمایی متبحر؟ آری

مصلح اجتماعی؟ هرگز.    

رگه های زن ستیزی ، باورهای تبعیض آمیز و تحقیر آلود را میتوان در اندیشه و تمثیل های مولانا مشاهده کرد.؛ به عنوان نمونه داستان رابطه زن صوفی با کفشدوز در دفتر چهارم مثنوی  

در فيه ما فيه اصلاح زن در مورد بوالهوسی از طریق امر و نهی کردن به او بی اثر میداند،  چرا که سرشتش هر آنچه که باشد به آن عمل خواهد کرد . پس «فارغ بـاش و تشويش مخور؛ و اگر برعكس اين باشد، باز همچنان بر طريق خود خواهد رفتن . منع جز رغبـت را افزون نمي كند علي الحقيقه «.

با توجه به تجربیات دوران کودکی خود، نظرخوبی  به مادر هم ندارد. می گوید: سیلی بابا به از حلوای (مهربانی های بی مورد) مادر است.

  آیا کمبود نماد داشته که چنین  قاطع و بی رحمانه نقش منفی به مادر نثار میکند ؟

هست مادر نفس و بابا عقل راد

اولش تنگی و آخر صد گشاد

بر اساس نماد پردازی مولویانه ، در حیطه وجود انسان،  مادر نماد جانب نفس حیوانی؛ و پدر نماد عقل و شرف است.  

تو را چو عقل پدر بوده است و تن مادر

جمال روی پدر درنگر اگر پسری

 

مولانا در میان زنان دیگران

برای دیگران می سراید :

هست فتنه غمزه ء غمازه زن

ليک آن صد تو شود ز آواز زن

هيچكس را با زنان محرم مدار

كه مثال اين دو پنبه ست و شرار

آتشي بايد بشسته ز آب حق

همچو يوسف معتصم اندر رَهَق(گناه)

كز زلیخای لطيف سروقد

همچو شيران خويشتن را واكشد

اما خودش هرگاه خانمی با حجاب می دیده با اصرار وی را مجبور می کرده است که حجابش را کنار بگذارد تا روی او را ببیند.  

در کتاب فیه ما فیه:

« که چون تو پوشیده بگذرى و تو را نبینم مرا تشویش خواهد بودن که این کی بود و چه کس بود؟ من آن نیستم که اگر روى تو را ببینیم‏ بر تو فتنه شوم و بسته تو شوم. مرا خدا دیریست که از شما پاک و فارغ کرده است. از آن ایمنم که اگر شما را ببینم مرا تشویش و فتنه شوید. الّا اگر نبینم در تشویش باشم که چه کسی بود»

امام محمد غزالى که مولوی او را عالم عالمیان میخواند مجالست زنان و مردان با هم در مجالس و میهمانی ها منشاء و عامل فساد و به پنج سبب سماع را حرام میداند.اینک دو مورد اول،

۱- از زنى شنود یا از کودکان که در محل شهوت قرار دارند.

۲- با سرود رباب و چنگ و بربط باشد.

به نقل از کتاب مناقب العارفین حضرت مولانا که میفرماید : «زن برای فرزند است و قضای شهوت»

شبهای آدینه مجموع همسران بزرگان قونیه پیش همسر یکی از حکام آن شهر گرد می آمدند و مولانا بعد از نماز عشا پیش ایشان می رفت و تا نیمه های شب برایشان سخن میراند (بنظر اشعار پورنو میاید که در زیر میخوانید). آنگاه قوالان و نای زنان زن به خواندن و نواختن می پرداختند و مولانا و زنان حاضر در مجلس به سماع بر می خاستند و به حالتی دچار می شوند که سر از پا و کله از سر نمی دانستند، تا نماز صبح.

این زنان محترم، برگرد مولوي حلقه مي زدند و وجود او را غرق در گل و گلاب مي كردند و مولوي تا نيمه هاي شب ، به بيان مسائل معنوی و اسـرار!!!. در پايان، کنیزان آوازه خوان ،دف زنان و نـاي زنـان به نواختن مشغول مي شدند و حضرت مولانا آغاز سماع مي كرد و آن جماعـت بـه حـالی در مـي آمدند كه همه جواهر و زرينه ای كه داشتند بر پای  او مي ريختند .

آیا این تصویر یک عارف پاکباز است یا فیلمی سینمایی دربار امپراتوران خوشگذران و ویدیوی بتهای موزیک رَپ امروزی هالیوودی ؟

در مثنوی نیاز خود را چنین تفسیر و توجیه می کند :

جلب سمع است ار کسی را خوش لبی است

گرمی و جدّ معلم از صبی است

چنگیی را کاو نوازد بیست و چار

چون نیابد گوش، گردد چنگ، بار

نه حراره یادش آید نه غزل،

نه ده انگشتش بجنبد در عمل

گر نبودی گوش های غیب گیر،

وحی نآوردی ز گردون یک بشیر

شوهران این خوانین (بی غیرت یا ترسان از اوباشان مولویه) بنابگفته افلاکی ،در خدمت نایب بیرون سرا جمع آمده صحبت داشتندی و محافظت کردندی تا مردم اغیار برین اسرار مطلع نشوندی!!!

شمس الدین احمد افلاکی از شاگردان ‌و مریدان ‌شیخ ‌جلال ‌الدین عارف ‌، نواده‌ مولوی‌ و در کتاب مناقب العارفین خود به شرح حال مولانا پرداخته است. در جاي ديگر مي نويسد كه بسياري از زنان بزرگان روزگار مولوی، شیفته او بودند تا جايي كه از نقاشان و صورتگران مي خواسـتند تا تصوير مولانا را براي آنان ترسيم كنند و همواره اين تصوير را با خود همراه مـی داشتند.

حضرت مولانا بر سر پا ایستاده تا عین الدوله نقاش قلم بر دست گرفته و تصویر او را برای تا ملکه گرجی خاتون دختر غیاث الدین کیخسرو دوم بکشد تا همیشه با خودش داشته باشد. !!!

مولانا، آفتاب است و آفتاب را نشايد كه بر يكي بتابد و بر ديگري نتابد از مریم تا مطرب، و از رابعه تا فاحشه.

طاووس نام خاتون چنگ و فخرالنساء خاتون که با او همواره دیدار ها داشت و گاهی چنین می افتاد که صحبت شان از پاسی از شب می گذشت شب را در خانهء مولانا سپری می نمود. زنان دیگر مثل نظام خاتون و ملکه گوماج خاتون، خانم سلطان رکن الدین، کراما خاتون زنی دیگری که مولانا در باغ او سماع می کرد.

مولانا به خانه طاووس می رفت و از اول روز تا نماز شام در آنجا به نماز و نیاز می پرداخت. و فاحشه زنی بود بغایت جمیله بنام خاتون جمیله در خان صاحب اصفهانی

اینهم از تمثیلات دنیای فاقد «پِلِی بُوی « مخصوص مجالس سماع زنانه :  

جبرئيل است مگر باد و درختان مريم

دست بازی نگر آن سان كه كند شوهر و زن

*****

باد روح قدس افتاد و درختان مریم

دست بازی نگر آن سان که کند شوهر و زن

 

*****

یک کنیزک بود در مبرز چو ماه

سخت زیبا و ز قرناقان شاه

عمرها بوده عزب مشتاق و مست

بر کنیزک در زمان در زد دو دست

بس تپید آن دختر و نعره فراشت

بر نیامد با وی و سودی نداشت

زن به دست مرد در وقت لقا

چون خمیر آمد به دست نانبا

بسرشد گاهیش نرم و گه درشت

زو بر آرد چاق چاقی زیر مشت

گاه پهنش وا کشد بر تخته‌ای

درهمش آرد گهی یک لخته‌ای

این چنین پیچند مطلوب و طلوب

اندرین لعبند مغلوب و غلوب

این لعب تنها نه شو را با زنست

هر عشیق و عاشقی را این فنست

لیک لعب هر یکی رنگی دگر

پیچش هر یک ز فرهنگی دگر

حاصل این‌جا این فقیه از بی‌خودی

نه عفیفی ماندش و نه زاهدی

آن فقیه افتاد بر آن حورزاد

آتش او اندر آن پنبه فتاد

جان به جان پیوست و قالب‌ها چخید

چون دو مرغ سربریده می‌طپید

چه سقایه چه ملک چه ارسلان

چه حیا چه دین چه بیم و خوف جان

چشمشان افتاده اندر عین و غین

نه حسن پیداست این‌جا نه حسین

هزل نویسی و بد دهنی مولانا

دیوان شمس - غزلیات  

آن کون خر کز حاسدی عیسی بود تشویش او

صد ... خر در کون او صد تیز سگ در ریش او

و  

قصهٔ هلال کی بندهٔ در بخش ۳۲ دفتر ششم مثنوی معنوی

اعمال او در جامعه سنتی آن روزگار هنجارشکنی محسوب می شد و مورد اعتراض فقهای دین و برخی صوفیان و همسران زنان شرکت کننده در مجالس جامعه قرار میگرفت.  

اما مولوی پر نخوت در برابر منتقدین برخورد های تند و ستیز آمیزی داشت و آنها را سگ و خر و خود را خداوند راه طی کرده خطاب میکرد.

خر بطی نا گاه از خر خانه ای

سر برون آورد از طعّانه ای

کاین سخن پست است یعنی مثنوی

ای سگ طاعن تو عوعو میکنی

طعن قرآن را برون شو می کنی

آن خداوندان که ره طی کرده اند

گوش فا بانگ سگان کی کرده اند

سوال اینجاست ، از آنجا که زن و مادرزن مولانا صاحب کرامات و معرفت بودند ، چرا آنان کلاسهای درس برای زنان  تشکیل نمی دادند؟ و از آنجا که صورت زنان دیدن از تشویش او می کاست ، می توان به قریب به یقین حدس زد که از پشت پرده هم صحبت نمی کرده است.

در  قسمت سوم،  روابط خانوادگی مولانا - رومئو و ژولیت و راسپوتین دربار (شمس) را پی می گیریم

 

 

 

 

 

 

 

بیشتر بخوانید.....
تبلیغات
HEIDARI SAMAN
دکتر کامران یدیدی
خبرگزاری ایرانشهر در شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت مربوطه به خبرگزاری ایرانشهر می باشد
Iranshahr News Agency Copyright ©